وقتی از ما سوال می
شود خوشبختی چیست واقعا جوابی برایش نداریم. بهترین کار این
است که چند ثانیه توقف کنیم و از خودمان بپرسیم آیا واقعا خوشحال و خوشبخت هستم؟ آیا احساس شادی و خوشحالی می کنم؟ برای پاسخ دادن به این سوال لازم
نیست معنای خوشبختی را بدانیم.
اگر این سوال را از
افراد مختلفی بپرسید قطعا پاسخ های مختلفی هم دریافت خواهید کرد. حالا سوال
اینجاست که آیا واقعا تعریف واحدی برای خوشبختی وجود دارد؟ اصلا این تعریف چقدر
اهمیت دارد؟ تعریف خوشبختی چه چیزی می تواند برایتان به ارمغان آورد؟
انسان ها چگونه می توانند طعم شیرین خوشبختی را بچشند؟ چگونه می توانیم در قرن
بیست و یکم خوشبختی را به گونه ای تعریف کنیم که نشان دهنده دنیای پر تغییرمان
باشد؟
به خاطر داشته باشید که خوشبختی مقصد نیست. وقتی
از افراد بخواهید این واژه را برایتان تعریف کنند خیلی هایشان می گویند که خوشبختی
روزی است که با دیگران شریک بوده اند و از آن لذت برده اند. خوشبختی چیزی نیست که
در دنیای بیرون از وجودتان به دنبالش بگردید. خوشبختی در درون خود شماست. مشکل
اینجاست که خیلی ها این موضوع را به خوبی درک نمی کنند و به دنبال خوشبختی در
دنیای بیرون هستند.
خوشبختی
کجاست؟
یکی می گفت من خوشبختی را در کنار کسی می بینم
که می تواند شادم کند. این تئوری به نظر عالی می رسد. همه ما در زندگی مان به
افرادی نیاز داریم که کنارمان باشند و شادمان کنند.
خود ما هم دوست داریم یکی از این افراد باشیم.
به همین خاطر است که از ترک کردن دوستان مان واهمه داریم، دوست نداریم به دیگران
نه بگوییم، نمی خواهیم آنها را ناراحت کنیم. فکر می کنم یکی از موارد مهمی که بر
روی خوشبختی ما اثر می گذارد فکر کردن به عقاید دیگران است. دیگران در مورد ما چه
می گویند؟ نکند از دست ما ناراحت باشند؟ نکند رفتارمان را دوست نداشته باشند؟ نکند
نحوه لباس پوشیدن یا زندگی کردنمان را تایید نکنند؟ همه این ها باعث می شود انسان
ها طعم شیرین خوشبختی را نچشند.
همه این ها باعث می شود شما
موارد زیر را تغییر دهید:
§
فعالیت هایتان
§
چیزی که به زبان می آورید.
§
رفتاری که از خودتان نشان می دهید.
§
تفکری که در سر دارید.
§
اهدافی که می خواهید بدان دست یابید.
§
روشی که برای زندگی کردن انتخاب می کنید.
§
حتی چیزی که به طور روزمره به تن می کنید.
تنها چیزی که می تواند ما را از چنین طرز فکری
رها سازد این است که به خودمان اعتماد داشته باشیم و بدانیم دیگران ما را به خاطر
خودمان می خواهند. حتی اگر با آنها متفاوت باشیم. حتی اگر طوری لباس بپوشیم که با
آنها متفاوت باشیم.
وقتی شادی و خوشحالی خودتان را منوط به رضایت دیگران می کنید دیگر نمی توانید این احساس را در درونتان پرورش دهید.
حالا باید ببینید چگونه
می توانید چنین شرایطی را به نفع خودتان تغییر دهید. اولین گام برای تغییر این است
که به خودتان اعتماد داشته باشید. سطح اعتماد به نفس تان را بررسی کنید. به عنوان مثال می توانید به دوست یا عزیزتان بگویید که با دیدگاهش درباره
یک موضوع خاص مخالف هستید اما همچنان به نظراتش احترام می گذارید؟ اگر نه، باید
خودتان را تغییر دهید. برای تغییر کردن به چه چیزی نیاز دارید؟ همانطور که خیلی ها
شادی شان را از بیرون می گیرند، اعتماد به نفس شان هم ممکن است تحت تاثیر نیروهای
بیرونی باشد. به همین خاطر است که برای رسیدن به آرامش باید سعی کنید مهارت هایی
را در درونتان توسعه دهید تا بتوانید خوشبختی و اعتماد به نفس تان را حذف کنید.
وقتی
سگ تان می میرد می توانید خوشحال باشید؟
خیلی از ماها در زندگی مان روزهای بد و روزهای
خوب زیادی داشته ایم. فرض کنید سگی که همیشه دوستش داشته اید را از دست داده اید.
حتی بعد از گذشت چند ماه باز هم نمی توانید احساسات تان را کنترل کنید. حالا سوال
اینجاست که بعد از مرگ سگ تان باید همیشه زانوی غم بغل بگیرید؟ دیگر نمی توانید
خوشحالی که قبلا داشته اید را تجربه کنید؟
من در طول سال ها یاد
گرفته ام که انسان ها در بدترین شرایط زندگی
هم می توانند احساس شادی و خوشبختی کنند.
وقتی یکی از عزیزانمان را از دست می دهیم برای
چند ماه نمی توانیم چیزی بخوریم، به پیاده روی برویم یا کارهای روزمره مان را به
درستی انجام دهیم. با این حال بعد از گذشت چند ماه مجبور می شویم به شرایط فعلی
عادت کنیم و خودمان را با آن وفق بدهیم.
این ما هستیم که هنوز زنده ایم و نفس می کشیم.
نمی توانیم با مرگ یک عزیز زندگی را برای همیشه کنار بگذاریم. بله این رویداد برای
هر انسانی آزاردهنده و تلخ است. اما باید صبور باشیم و به دنبال خوشحالی و خوشبختی
بگردیم. به خودتان بیاموزید زندگی روزهای سخت زیادی دارد. باید تحت هر شرایطی
احساسات تان را تغییر دهید و به روحیه شاد قبلی باز گردید.
بدانید که احساسات و رفتارهای منفی می تواند شما
را از خوشبختی و لذت بردن از زندگی دور سازد. به تلخ ترین و سخت ترین روزی که تا
به حال داشته اید خوب فکر کنید. بله این واقعه برایتان بسیار دردناک بوده است.
متاسفم که مجبورتان کردم آن را به دوباره به یاد بیاورید. آن روزهای سخت چقدر
برایتان آزاردهنده بوده اند. شاید شغل تان را از دست داده بودید. شاید عزیزتان را
در بیمارستان بستری کرده بودید. شاید بهترین فرد زندگی تان را از دست داده بودید.
بله همه این اتفاقات ممکن است برای هر فردی در زندگی اش رخ دهد. این شما هستید که
باید در روزهای سخت زندگی تصمیم بگیرید. سعی کنید از دردی که دارید دور شوید. به
دنبال شغل تازه ای بگردید. از عزیزتان پرستاری کنید و شکرگزار باشید که سالم هستید
و می توانید به او کمک کنید.
خوب اجازه دهید سوال بالا را دوباره بپرسم. بعد
از مرگ سگ تان می توانید خوشحال باشید؟ شاید نه. اما می توانید احساس شادی و غم را
کنار هم تجربه کنید. این انتخاب بر عهده شماست.
شما هستید که انتخاب می کنید چیزی را بپذیرید یا
رد کنید. این شما هستید که تصمیم می گیرید چه فکری را به ذهنتان وارد کنید. اگر
تصمیم بگیرید برای همیشه لحظات آزاردهنده را به خاطر داشته باشید زندگی تان تلخ می
شود. اجازه دهید یک راه حل خوب برای این شرایط در نظر بگیریم.
اگر نتوانستید در زندگی تان شادی
و خوشبختی که همیشه به دنبالش بودید را بیابید از خودتان بپرسید:
§
احساس مخالفی که در این شرایط دارم چیست؟
§
من چه تجربه ای داشته ام که چنین احساسی را در وجودم ایجاد کرده
است؟
تحقیقات انجام شده نشان می دهد با به خاطرسپاری
لحظات شاد مغزمان لحظه غم انگیزی که در آن قرار گرفته را به خوبی درک نمی کند و
همان مواد شیمیایی را از خود آزاد می سازد که به هنگام شادی منتشر می کند.
من
شاد و خوشبخت هستم؟
چند وقتی است یک سوال
مهم ذهن مرا به خود درگیر کرده است. آیا من خوشحال و خوشبخت هستم؟ همیشه دوست داشتم بدانم خوشبختی چیست و چه ارمغانی برایم دارد. بعد از چند وقت متوجه شدم که بله
من خوشبخت هستم. به ماه ها و سال های زندگی ام نگاه کردم. من هم مثل خیلی از شماها
روزهای بد زیادی داشته ام. اما تعداد لحظات خوبی که در کنار عزیزانم گذرانده بودم
هم کم نبود.
با وجود همه آن روزها بد هنوز هم احساس شاد می
کنم. چگونه این موضوع امکان پذیر است؟ چه درسی می توان از این شرایط گرفت؟ به
عنوان مثال در برهه ای از زندگی ام دردهای زیادی را تجربه کرده ام. دردهایی که هیچ
راه فراری برایم باقی نگذاشته بودند. با این حال همیشه به خودم یادآوری می کردم که
من زنده ام و نفس می کشم. به کنار ساحل می رفتم و تجربیاتم را با دیگران به اشتراک
می گذاشتم. به صدای پرنده ها گوش می دادم. سعی می کردم خودم را آرام کنم.
محدودیت
های زندگی چه درسی به من دادند؟
دختر من چند هفته پیش روز
وحشتناکی داشت...
بعد از اینکه این خبر را شنیدم حالم زیاد خوب
نبود. برایش متاسف شده بودم. این یک نیروی بیرونی بود که مرا از خوشحالی باز می
داشت. اما می دانید چه چیزی خوشحالم می کرد؟ اینکه هنوز زنده بودم و می توانستم
دست دخترم را بگیرم و به دردهایش گوش دهم. وقتی از این زاویه به موضوع نگاه کردم
احساس خوشحالی وجودم را فرا گرفت. زندگی کردن برای دیگران می تواند هم خوشحالمان
کند و هم ناراحتمان سازد. این ما هستیم که تصمیم می گیریم احساسات مان را چگونه
خرج کنیم و چگونه اجازه دهیم این احساسات بر ما تاثیر بگذارند.
سعی کنید در زندگی تان
با دیگران همدلی و همدردی کنید بدون اینکه احساسات تان دستخوش
تغییراتی گردد.
گاهی از اوقات انسان هایی که ما در زندگی مان
دوستشان داریم برای تغییر آماده نیستند یا فکر می کنند تغییر در حال حاضر امکان
پذیر نیست. اگر به خودتان اجازه دهید چیزی که آنها احساس می کنند را تجربه کنید
ممکن است شما هم خوشحال و شاد نباشید.
شوهر من همیشه بیرون از خانه است...
امسال برای من سال بسیار بدی بود. متوجه شدم
شوهرم بیشتر اوقاتش را بیرون از خانه می گذراند. دروغ نمی گویم. من نگران او و
سلامتش بودم. با این حال به خودم یادآوری می کردم که این مرد مدام در حال مسافرت
به سرتاسر جهان است تا به افراد کمک کند زندگی بهتر و سالم تری داشته باشند، وسایل
شان را تعمیر کنند و زندگی امنی داشته باشند. وقتی با چنین شرایطی مواجه می شوید
شاید نتوانید احساسات تان را به درستی کنترل کنید اما باز هم می توانید لبخند
بزنید و شرایط را به نفع خودتان تغییر دهید.
چگونه
می توان احساسات منفی را به احساسات مثبت تبدیل کرد؟
در هر بازه ای شما می توانید متفاوت فکر کنید.
همچنین باید به خاطر داشته باشید که انسان ها بسیار قدرتمند هستند و می توانند
احساسات شان را کنترل نمایند. انسان ها قدرت بسیار زیادی برای تغییر احساسات منفی
دارند و می توانند این احساسات را به احساسات مثبتی تبدیل کنند. فقط کافیست
افکارتان را تغییر دهید. به این فکر کنید که شما انسان قدرتمندی هستید.
با
دیگران ارتباط داشته باشید.
دنیای اطراف ما دنیای
به هم متصلی است. در چنین دنیایی ما می توانیم بدانیم دیگران در لحظه چه رفتارها و
کارهایی انجام خواهند داد. برای اینکه بتوانید زندگی شادتری داشته باشید باید با
دیگران در ارتباط باشید. چالش های احساسی زیادی در طول سال ها ممکن است پیش رویتان
قرار گیرد اما همه این چالش ها شما را به خوشبختی و خوشحالی سوق می دهد. دنیای آنلاین هم قابلیت های خاص خودش را دارد.
برای اینکه در دنیای آنلاین
خوشحال باشید موارد زیر را به خاطر بسپارید.
1-گوش نکنید، نگاه نکنید.
اگر فید افراد را در دنیای آنلاین بررسی می کنید
از خودتان بپرسید: اینکار چه احساسی در من ایجاد می کند؟ اگر اینکار احساس خوبی در
شما ایجاد کرد پس می توانید در کنار آن فرد بمانید. اگر برقراری ارتباط با این فرد
ناراحت تان می کند بهترین کار این است که از او دوری کنید.
افرادی که در گروه های زیر قرار
می گیرند را از زندگی آنلاین تان حذف کنید:
§
افرادی که مدام عکس های قبل و بعد را با دیگران به اشتراک می
گذارند.
§
افرادی که مدام سلفی های شخصی شان را با دیگران به اشتراک می
گذارند.
§
افرادی که میلیون ها نقل قول درباره راحت بودن زندگی منتشر می کنند.
برای اینکه بتوانید سطح خوشحالی تان را بهبود
ببخشید از چه کسانی می توانید دوری کنید؟
این تصمیم گیری ها به خودتان بستگی دارد. این
شما هستید که تصمیم می گیرید در کنار چه کسی بمانید و از حضور چه کسی لذت ببرید.
ببینید ارتباطات آنلاین تان چه تاثیری بر روی رفتارهایتان داشته است. می توانید
بگویید با دیدن چه تصاویر و پست هایی ناراحت می شوید؟ دوست دارید چه تصاویر و پست
هایی را بیشتر ببینید؟
2-از ناراحت بودن واهمه نداشته باشید.
زندگی پر از روزهای شادی و غم است. شما نمی
توانید انتظار داشته باشید همیشه روزهای شادی پیش رویتان باشد. درد، ناراحتی، خشم،
ترس و احساس گناه نباید شما را بترساند. این ها احساسات منفی نیستند. باید
چنین احساساتی را بپذیرید و از آن ها برای رسیدن به احساسات بهتر استفاده کنید.
لازم نیست با احساسات تان بجنگید.
4 مرحله زیر به شما کمک می کند
راحت تر از احساسات منفی عبور کنید و احساسات مثبت تری را تجربه نمایید:
گام اول: ببینید چه احساسی در
درونتان دارید!
سعی نکنید احساسات تان را از خودتان پنهان کنید.
بیشتر افراد تلاش می کنند به خودشان دروغ بگویند و احساسات منفی که دارند را
نادیده بگیرند. این کار شما را از پیشرفت کردن باز می دارد و باعث می شود در همان
جایگاهی که هستید باقی بمانید. مشکل زمانی بیشتر می شود که کسی را برای کمک گرفتن
از او نداشته باشید.
همین امر موجب می شود بیشتر از قبل احساسات تان
را پنهان کنید. پس اولین گام بیان احساسات است.
گام دوم: باید بفهمید چه احساسی
دارید!
با درک احساساتی که در درونتان دارید می توانید
بدانید چرا چنین احساساتی را تجربه می کنید:
§
چرا چنین مشکلی پیش آمده است؟
§
فاکتوری که شرایط تان را بدتر می کند چیست؟
§
چه مشکلات عاطفی دارید؟
§
چه کارهایی انجام می دهید؟
در گام دوم باید احساساتی که دارید را درک کنید.
اینکار به شما کمک می کند برای رفتن به گام بعدی آماده تر باشید.
گام سوم: احساسات تان را بپذیرید!
در این مرحله باید احساساتی که با آنها دست و
پنجه نرم می کنید را بپذیرید. ببینید چه چیزی بر روی شادی هایتان تاثیر گذاشته
است. اینکار به شما کمک می کند برای کنار گذاشتن این احساسات سریع تر از قبل عمل
کنید.
گام چهارم: خود را از این
احساسات دور کنید!
بعد از اینکه سه گام قبلی را انجام دادید راحت
تر می توانید از احساسات تان دست بردارید. به حرکت کردن ادامه دهید. از 4 گامی که
در بالا بدان اشاره کردیم برای خلاص شدن از شر احساسات منفی بهره ببرید. خیلی وقت
ها ممکن است اتفاقاتی در گذشته روی داده باشد و این اتفاقات تاثیر زیادی بر روی
فعالیت ها و نتایج تان داشته باشد. اما به خاطر داشته باشید که ناراحتی و غمگین
بودن برای گذشته مشکلی را حل نمی کند. این شما هستید که باید همانند یک کودک
خودتان را از گذشته دور کنید و در لحظه ای که هستید زندگی کنید.
به یاد داشته باشید که
هیچ احساس منفی دائمی نیست و قرار نیست تا آخر عمر کنار شما باشد. می توانید از شر
این احساسات منفی خلاص شوید. هیچ چیزی بدتر از داشتن احساسات منفی نیست. سعی کنید خودتان را از این احساسات دور کنید. درد بخشی
از خوشحالی است.
همه احساساتی که دارید را در نظر بگیرید و از
خودتان بپرسید: می توانم این احساسات را به احساسات مثبتی تبدیل کنم؟
تعریف
خوشبختی:
اگر به تعریف دیگران از خوشبختی و خوشحالی توجه کنید متوجه می شوید که هر کدام از
انسان ها تعبیر خاص خودشان را از خوشحالی و خوشبختی دارند.
این شما هستید که
باید تعریف خوشبختی را برای خودتان تعریف کنید، برای رسیدن به
آن تلاش کنید و آن را تا جایی که می توانید حفظ کنید.
من جایی که دوست دارم زندگی می کنم، با افرادی
که دوستشان دارم زندگی می کنم، کاری که دوست دارم را انجام می دهم و زندگی شخصی و
اجتماعی ام را بر روی مواردی صرف می کنم که باعث خوشحالی و شادی ام می شود. همیشه
نسبت به زندگی و فردی که هستم شکرگزار بوده ام. تعریف من از خوشبختی همین است. اگر
چیزی درست پیش نرفت، باز هم تلاش می کنم بهترین کار را انجام دهم. اگر چیزی را
از دست دادم باز هم نسبت به آنچه که دارم و آنچه که بعدا خواهم داشت شکرگزاری می
کنم.
پس همین امروز دست به کار شوید. تعریف خودتان را
از خوشحالی و خوشبختی بنویسید. ببینید چگونه می توانید به چنین شرایطی دست پیدا
کنید. دو سال قبل من در خانه ای زندگی می کردم که هفت اتاق داشت. حالا در خانه ای
زندگی می کنم که 17 اتاق دارد. آیا شادتر شده ام؟ نه. من فقط فضای بیشتری در خانه
ام دارم. اما این موضوع الزاما به معنای شادی برای من نیست.
نکته مهم اینجاست که
تعریف خوشحالی برای من چیز درونی است اما خیلی ها هم هستند که مثل من فکر نمی
کنند. تعریف هر کس از خوشبختی متفاوت است. من حتی در تاریک ترین روزهای زندگی ام
هم می توانستم مثبت اندیش باشم. تا به حال هویج خورده اید؟ اگر نه
امتحانش کنید. شاید این موضوع برایتان عجیب باشد. وقتی هویج یا سیب می خورید به چه
فکر می کنید؟ تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که حتی می توانید از خوردن هویج
هم لذت ببرید؟ شوخی نمی کنم. حتی همین احساسات ساده هم می تواند حال و
هوایتان را بهتر کند.
وقتی به همراه خانواده ام پشت میز نشسته ام و با
آنها غذا می خورم درباره مقدار انرژی که هویج برایم دارد فکر می کنم.
یک دانه ساده زیر خاک
پنهان می شود، آبیاری می گردد، با نور خورشید تغذیه می شود و در نهایت به یک هویج
زیبا تبدیل می شود. ببینید برای تولید یک هویج ساده چقدر انرژی صرف می شود؟ چند
نفر در تولید این هویج نقش داشته اند و برای به بار نشستن اش تلاش کرده اند؟ وقتی
چیزی می خورید و به جریان رشدش فکر می کنید به جادوی زندگی هم پی می برید. جادوی واقعی زندگی تنها نصیب کسانی می شود که
می توانند آن را به درستی احساس کنند.
توهم
کنترل
کنترل توهمی بیش نیست و هر چقدر بیشتر بخواهید
بر شرایط زندگی تان کنترل داشته باشید کمتر شاد خواهید بود. افرادی که برای شاد
بودن به دنبال فاکتورهای بیرونی هستند کمتر موفق به یافتن آن و حفظ کردنش می شوند.
اگر قبول کنید که کنترل زیادی بر روی شرایط موجود ندارید می توانید سطح خوشحالی
تان را هم بیشتر کنید.
خیلی ها هستند که تلاش می کنند هر چیزی که در
زندگی شان رخ خواهد داد را درک کنند و از قبل نسبت به آن آگاهی داشته باشند. همین
طرز فکر باعث ایجاد استرس در وجودشان می شود، خسته شان می کند و خوشحالی شان را
نابود می سازد. هر جایی که می روید باید خوشحالی و خوشبختی را حس کنید. به خاطر
داشته باشید که می توانید برای خودتان زندگی شادی بسازید. پس چرا این روزها
را با احساسات بد و ناراحت کننده به هدر می دهید؟
در دور و برتان چه چیزهایی وجود دارد که می
تواند شادتان سازد؟ چگونه می توانید بیشتر از قبل خودتان را شادتر کنید؟
هر روز یک کاغذ یادداشت بردارید و چیزهایی که
دوست دارید را روی آن بنویسید. بعد از چند وقت متوجه می شوید مواردی که روی این
کاغذ نوشته اید برایتان رخ داده است. هرچقدر مثبت اندیش باشید و مثبت تر بنویسید
اتفاق مثبت تری هم برایتان رخ خواهد داد.
خبر
بد درباره انسان شاد بودن
چند وقت پیش بود که متوجه شدم من همیشه انسان
شادی هستم. در این شرایط بود که متوقف شدم و از خودم پرسیدم نکند این همه شادی
معایبی هم برایم داشته باشد. اجازه دهید این موضوع را با جزییات بیشتری با هم
بررسی کنیم.
سوء
استفاده از شادی تان
من انسان مثبت اندیشی هستم و فکر می کنم همیشه
قرار است اتفاق بی نظیری برایم رخ دهد. همیشه هر کسی را که در زندگی ام می بینم
دوست دارم و از او الهام می گیرد. با این حال باید به خودم یاد می دادم که موقعیت
ها را تجزیه و تحلیل کنم، فعالیت های افراد و خودشان را بررسی نمایم. چنین دیدگاهی
از من و کسب و کارم محافظت کرده است.
وفاداری
بی پایان
وقتی بیش از حد به چیزی خوش بین هستید وفاداری
کاملی هم به او دارید. در طول این سال ها یاد گرفتم که وفادار بودن باید از عاشق
بودن متفاوت باشد. عشق باید بی قید و شرط باشد اما وفاداری باید به آرامی
ساخته شود و نسبت به افرادی باشد که واقعا لایقش هستند.
آسیب
دیدن
وقتی به همه فکر می کنید و تلاش دارید از همه
انسان های روی زمین مراقبت کنید ممکن است خودتان را در معرض آسیب های مختلفی قرار
دهید. محتاط باشید. سعی کنید انسان خوبی باشید اما امنیت خودتان را هم در زندگی مد
نظر بگیرید. لذت بردن از زندگی به خوشحالی و خوشبختی منجر می شود اما به خاطر
داشته باشید که خود خوشبختی نیست.
متخصصان بر این باورند که
خوشبختی دو شکل دارد: نسبی و مطلق.
خوشبختی نسبی لذتی است که از داشتن دلبستگی به وجود می
آید. حالا این دلبستگی می تواند به یک فرد، مکان، شیء یا توانایی و ایده باشد.
چیزی که ما در اختیارش داریم.
در مقابل خوشبختی مطلق خوشبختی است که مستقل از دلبستگی ها رخ می دهد. نوعی خوشبختی
که از داشتن یک چیز خاص ناشی نمی شود بلکه از درک ما نسبت به دنیای اطرافمان حاصل
می گردد.
خوشبختی نسبی همان چیزی است که ما بیشترین وقمان
را برای رسیدن به آن صرف می کنیم. خوشبختی مطلق سخت تر است، زمان و انرژی بیشتری
می طلبد اما فناناپذیر است.
سخن
نهایی
همه ما خیلی خوب می دانیم که خوشبختی برای هر
فردی معنای متفاوتی دارد. چیزی که برای من به معنای خوشبختی است ممکن است برای شما
چنین معنایی نداشته باشد.
نکته مهم این است که
انسان ها می توانند از هر فرصتی برای ایجاد خوشبختی استفاده کنند. موارد بسیار زیادی در زندگی هست که می تواند بر
روی سطح خوشبختی انسان ها اثر بگذارد. این شما هستید که تصمیم می گیرید چگونه فکر
کنید و چه معنایی به خوشبختی بدهید. به خاطر داشته باشید که خوشبختی مقصد نیست.
مسیری از زندگی است که می تواند رسیدن به اهدافتان را ساده تر سازد.
منبع: What Is Happiness
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.